ایلیاایلیا، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 29 روز سن داره

ایلیا عشق ابدی مامان و بابا

پایان سال 92

عزیزم یکسال دیگه هم گذشت.خیلی شیطون شدی .دیگه نمیذاری ازت عکس بگیرم.به محض دیدن دوربین جیغ میزنی که بگیریش و از عکس گرفتن پشیمونم میکنی چون بعدش مکافات آروم کردنتو دارم.  قبل از رفتن باباروزبه برای عیدیت رفتیم یه صندلی ماشین و یه ماشین بی ام و گنده قرمز دنده دار برات گرفتیم. البته امیدوارم تا زمانیکه ترست بریزه و بتونی باهاش رانندگی کنی،داغونش نکرده باشی. آخه روی کاپوتش میری و سر میخوری پایین . کلاً از هر جاییش بالا میری. راستی یادم رفت بگم ،همچین میشینی و دنده عوض میکنی و یه ژستی میگیری که آدم خنده اش میگیره. یه کار بدی هم بابا روزبه کرد،یه روز از دم خونه تا ورودی بزرگراه تو رو گذاشت توی بغلش. تو هم همچین با غرور و یه لبخند مخفی به...
28 اسفند 1392

شیطنت های فینتالی

قربونت بشم هرچی بزرگتر میشی،شیطنتت بیشتر میشه. دیگه مادرجون از پست برنمیاند.مدام کارهای خطرناک میکنی.چند روز پیش ،صندلی رو کشونده بودی ،آورده بودی کنار اپن آشپزخونه و رفته بودی بالای اپن. یا میری روی میز. خونه مادرجون اینا میری روی صندلی های اپن(با اون ارتفاع زیاد)و بعدش میری روی جزیره 2هفته پیش که مادرجون پیش ما بودند،شب سبد اسباب بازی هاتو میدادی تا برات روی اون بزنند و تو میرقصیدی و آواز میخوندی. طفلی مادرجون خیلی خسته میشند، هفته پیش دیگه بابا روزبه رفتیم 2 تا مهد دیدیم نزدیک محل کارمن.من هم دارم سعی میکنم رانندگی کنم که از سال آینده کم کم تورو بذاریم مهد. یه اتفاق دیگه هم،بالاخره بردیمت آرایشگاه و موهاتو کوتاه کوتاه کردیم ...
19 اسفند 1392

کیش

دوشنبه 14 بهمن ،رفتیم کیش. دست باباروزبه درد نکنه.خیلی خوش گذشت.خیلی هم به موقع بود چون به محض رفتن ما تهران برف شدیدی اومد و ما خدا روشکر اونجا بودیم.هوا خیلی خوب بود. تو هم حسابی کیف کردی. چند روز همگی با هم بودیم و همه اش دد بود. جای جدید دیده بود و یه لحظه آروم نداشتی. کلاً برای غذا هم هیچ اجباری نداشتی و یا سیب زمینی (به قول خودت سی زی)یا کیک (برات میگرفتیم و میذاشتیم روی میز کالسکه ات توهم کم کم میخوردی) برای اینکه هم بذاریمت توی کالسکه باید اول یه آبنبات میدادیم دستت. کلی خرید هم کردیم.برای تو هم یه جفت کفش و کلی لباس خریدیم. از همه هم بهتر با اصرار باباروزبه رفتیم پارک دلفین ها. من گفتم که چیزی متوجه نمیشی و اذیت میکنی و...
5 اسفند 1392
1